حساسیت، همان غیرت است
حجتالاسلام مهدوینژاد: از بین بردن حساسیّتها و برداشتن دیوارها و حصارهای ایمانی و عقلی و فطری و گذشتن ازخطوط قرمز الهی و انسانی مهمترین تهاجم شیطان به بشر تا به امروز است.
هیأت انصار ولایت دارالعباده یزد، با توجه به فرارسیدن ماه محرم، مراسم ویژه عزاداری اباعبدالله(ع) را در حسینیه ثارالله برپا نمود. حجتالاسلام مهدوینژاد قرار است در این شبها به تبیین «غیرت دینی» بپردازد. وی در اولین شب از برپایی این مراسم، در شامگاه 22 مهرماه پس از بیان مطالبی درباره اهمیت پرداختن به غیرت دینی، به بازخوانی فرهنگ و سیره یزید و سنت سیئهای که بنیامیه بنا نهاد و همچنین آثار آن در جامعه پرداخت. در ادامه مشروح سخنان حجتالاسلام مهدوینژاد را میخوانید.
چرا «غیرت دینی»
خدا را شاکریم که به ما توفیق و عمر داد که به درک شب اول ماه محرم نایل شویم. موضوعی که امسال برای بحث در ماه محرم و این دهه انتخاب کردهایم، «غیرت دینی» است. انتخاب این موضوع دلایل گوناگونی دارد که به صورت اختصار عرض میکنم. ما در جامعهای زندگی میکنیم و در دنیایی نفس میکشیم که سرعت سقوط بشر از انسانیت و معنویت به سمت درّه تباهی، فوقالعاده زیاد شده است. به دلیل رویارویی نزدیک جبهه حق و باطل که روز به روز در حال نزدیکترشدن هستند و هم به دلیل وجود امکانات، فرصتها و تکنولوژی پیشرفتهای است که در اختیار دشمنان خدا هست و از آن ابزار برای نابودی فرهنگها و موقعیتها و آلودهکردن بشریت استفاده میکنند؛ سرعت سقوط بشر بیشتر و بیشتر شده است. در یک چنین جامعهای شما شاهد تسامح، تساهل، سهلانگاری، سهلاندیشی و شاهد عبور بشر از مرزهای خدا و عبور از عقلانیت هستید.مهمترین تهاجم شیطان به بشر
از بین بردن حساسیّتها و برداشتن دیوارها و حصارهای ایمانی، عقلی، فطری و گذشتن از خطوط قرمز الهی و انسانی، مهمترین تهاجم شیطان به بشر است. شیطان، بشر امروز را شدیداً برای رد شدن از خط قرمز تشویق و ترغیب میکند. آن چیزی که شیطان با آن، مؤمنین را از ایمان ساقط میکند، کاهش حساسیت مؤمنین نسبت به ایمان و دین است. این حساسیّت در بشر امروز بسیار کم شده است.
[واژه] «حساسیّت» همان غیرت است (بعداً تعریف دقیق و یا تعاریف مختلفی از آن ارائه میدهیم). داشتن حساسیت و غیرت نسبت به خدا، نسبت به خود، نسبت به دیگران، نسبت به مقدسات و... چیزهایست است که شدیداً در معرض خطر است و دشمن همه جبهه خودش را تجهیز کرده تا مؤمنین را از این حساسیّت ساقط کند.
منشأ قیام اباعبدالله الحسین(ع)
منشأ قیام اباعبدالله الحسین(ع) نیز، غیرت دینی و حساسیت نسبت به دین بود. ما درس غیرتمان را از کربلا، عاشورا، از امام حسین(ع) و اصحاب ایشان یاد گرفتیم. اگر به عاشورای سیدالشهدا(ع) توجه و آن را مرور کنید، حساسیتهای امام حسین(ع) را درخواهید یافت. مثلاً: حساسیت حضرت نسبت به حاکم زمانش. امام حسین(ع) روی شخصی که مردم حکومت را پذیرفتند و با او بیعت کردند، حساسیت دارند. بالاخره مردم چه کسی را روی کار آوردند یا او را پذیرفتند؟ آیا آن شخص صلاحیت در اختیار گرفتن امور جامعه اسلامی را دارد یا ندارد؟ حساسیت حضرت را ببینید، میفرمایند: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»[1]؛ فاتحه اسلام را باید خواند که اگر یک شخصی مثل یزید فرمانده و سردمدار و حاکم جامعه اسلامی شود! ویژگیهای یزید از زبان امام حسین(ع)
بعد حضرت ویژگیهای منفی کسی که حاکم شده را بیان میکنند و میفرمایند: «وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ»[2]، مردی است که شرب خمر میکند. «قاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ»[3]، انسانها را به راحتی میکشد.
«مُعْلِنٌ بِالْفِسْق» فسقش علنی است، شبنشینی دارد، مجلس دارد، درباره شبنشینی بنیامیه مخصوصاً یزید کتابها نوشتهاند که چه محافلی به پا میکرده. یزید سگباز است و بوزینهباز است. یک چنین فردی آمده، بر جای پیغمبر(ص) تکیه زده که هیچ سنخیتی با ایشان ندارد. امام حسین(ع) میفرماید مردم کسی را پذیرفتهاند که چنین خصوصیاتی دارد. [4]این ویژگیها دقیقاً ضد ویژگیهایی است که یک حاکم اسلامی باید داشته باشد.
بعد فرمودند: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ»[5]، مثل من هرگز با مثل یزید بیعت نمیکند. حضرت پرونده را باز میگذارند، پرونده را نمیبندند. نمیفرمایند منِ حسین با یزید بیعت نمیکنم، مسئله شخصی نیست، یک جریانی است که در طول تاریخ جاری است. میفرمایند: هر کس مثل حسین(ع) است، با هر کس مثل یزید است، بیعت نمیکند.
فرهنگ و روش زندگی یزید
یزید طبع شعر داشته و اشعاری دارد که درباره شراب است. میگوید: «و اشربوا کاس مدام *** و اترکوا ذکر المانی»، برو آن جام شراب را بیاور و بنوش. به موسیقی و به مجالس طرب و رقص و آواز، میگوید: «شغلتی نغمة العیدان *** عن صوت الاذان»، وقتی این تار نواخته میشود، صدای دلنواز تار باعث میشود من دیگر صدای اذان را نشنوم. کاملاً مشخص است منظور از این حرف چیست و چه چیزی بر چه چیزی ارجحیت دارد. دغدغههای فرهنگی او(یزید) از این مصرع شعر او بیرون میآید. کسی که دغدغه دین دارد، دغدغه ترفیع و تعظیم شعائر دارد، میداند که اذان یک نماد است برای ترفیع و تعظیم حق. [اذان] صدای توحید [است]. او میگوید: صدای موسیقی برای من از صدای توحید جذابتر است و من را به خودش مشغول میکند.
در شعر دیگری کفر خودش را علنی میکند؛ میگوید: «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالملک »[6]؛ آن کسی که از آلهاشم بود، با حکومت بازی کرد. « فلا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَلَ»[7] نه وحی در کار بود، نه کتابی، بلکه این حرفها را از خودش درآورد برای اینکه حکومت را بگیرد.
شما حرفهای یزید را بازخوانی کنید، با خط پیامبر(ص) تطبیق بدهید، بعد ببینید خط یزید با پیامبر(ص) همخوانی دارد یا خیر؟ در کتاب تذکره الخواص ابن جوزی حزفها و اشعار یزید و... به طور مفصل آمده است.
غیرت امام حسین(ع) نسبت به استحاله جامعه
حساسیت[دیگر] امام حسین(ع) و همان غیرت او بر روی مسئله استحاله جامعه بود. [استحاله جامعه] یعنی تحول و دگرگونی جامعه از رویکرد دینی و اسلامی به سمت ضددین و ضدارزش. باید کاری کنیم حال جامعه دگرگون شود.
حضرت درباره استحاله امت این عبارت را میفرمایند که: «اَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ»[8]، آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود. این عبارت حضرت را عمیقتر ببینید و کمی کالبد این عبارت را بیشتر بشکافید. حضرت نمیفرماید که به باطل عمل میشود. میفرمایند: چرا کسی از باطل نهی نمیکند؟ چرا باطل انجام میشود و کسی از باطل نهی نمیکند؟
حضرت میخواهند بفرمایند، جامعه دچار استحاله شده است. کسی حق را حق نمیداند، لذا به حق عمل نمیشود. اگر حق را حق میدانستند، به حق عمل میکردند، اگر باطل را باطل میدانستند، نهی میکردند. پس معلوم میشود حق را حق و باطل را باطل نمیدانند.
حتماً شنیدهاید که وقتی به برخی رفتارهای اشتباه اعتراض میشود، میگویند: این که عادی است، الان فرهنگ جامعه این طوراست، الان مد است یا این حرفها برای قدیم ها بود و... . این حرفها نشان مییدهد که در جامعه، باطل قبح خودش را از دست داده و تبدیل به یک سنت و رویّه شده است.
این اتفاقات که یک شبه نیفتاده است! بعد از وجود مبارک پیامبر(ص) انحراف ایجاد و سنگ بنای جابهجایی حق و باطل گذاشته شد. طی پنجاه سال در جامعه اسلامی وضعیت به گونهای شد که دیگر کسی بد را بد و خوب را خوب نمیدانست. حضرت فرمودند:
« لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا»[9]، در یک چنین شرایطی اگر مؤمن بخواهد بمیرد، حق دارد.
از فرهنگ عاشورا چه چیزی باید بیاموزیم؟
غیرت داشتن نسبت به استحاله جامعه، چیزی است که باید از امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا یاد بگیریم. جامعه دارد دچار استحاله میشود، آیا شما نگرانی ندارید؟! خانواده شما دارد دچار استحاله میشود، شما اصلاً نگرانی ندارید؟! اصلاً نسبت به استحاله جامعه پیرامون خودت احساسی داری؟امام حسین(ع) نسبت به این مسئله احساس داشت، اینها حرفهای امام حسین(ع) است، حرفهای من و شما کو؟ تا حالا چقدر از سر غیرت درباره استحاله حق و باطل حرف زدهایم؟
حرفهای غیرتمندانه امام حسین(ع)
حضرت میفرمایند: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً»[10]، من در یک چنین شرایطی، مرگ را جز سعادت نمیبینم. این حرف خیلی غیرتمندانه است. الان چند نفر از ما جرأت میداریم که اگر در یک چنین شرایطی قرار گرفتیم، این طور حرف بزنیم؟ حضرت از دیدن اوضاع بد جامعه میفرمایند: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»[11]، زندگی با ستمکاران جز ننگ نیست.
خواهش میکنم به این عبارت حضرت، توجه ویژهای داشته باشید، باید یک نگاه عمیقتر و یک دریافت جدیتری از این فراز داشته باشیم: «وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»، زندگی با ستمکاران، جز ننگ نیست. این خیلی ساده و معلوم است. اما عمق دارد. کدام مسئله حساسیت حضرت را برانگیخته که این طور حرف میزنند؟ حضرت که زندگی شخصی، فردی و خلوتشان دچار استحاله نشده است، طبق روایت ایشان «جلیس البیت و المحراب»[12]هستند. ایشان شبها تا به صبح، مشغول عبادت و رسیدگی به فقرا بوده و به سیره جد و پدرش عمل میکرده پس چرا حضرت میفرمایند اینقدر عرصه بر من تنگ شده که میخواهم از این غصه بمیرم و مرگ برای من بهتر از این شرایط است؟
حاکمان ستمگر مناسبات جامعه اسلامی را جابجا میکنند
میفرماید: «وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»، حیات یک جامعه اسلامی را یک عده ظالم در دست گرفتهاند. قدرت، ثروت و حکومت دست آنهاست، آنها دارند بر اساس ظلم، برای یک جامعه دینی برنامهریزی میکنند و مناسبات اجتماع مسلمین را تغییر میدهند. مناسباتی که رسول معظم اسلام(ص) زحمت کشید تا یکی یکی آنها را در جای خودش ایجاد کند. چقدر پیامبر زحمت کشیدند تا یکییکی کارکرد اجزای دین (مسجد و نماز و حج و زکات) را تعریف کردند و خودشان هم پیشقدم شدند و انجام دادند، برکاتش هم در جامعه جاری کردند.
حضرت میفرمایند: امروز حیات (یعنی زندگی) در دست ظالمین است.
تعریف ظلم و عدل چیست؟ عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش و ظلم یعنی اینکه چیزی را از جای خودش بیرون کنید.
وقتی حضرت میبیند کسانی در رأس کار قرار گرفتهاند که دارند مناسبات را جابهجا میکنند، پول خرج میکنند برای ترویج فرهنگی که پیامیر(ص) خون داد تا آن فرهنگ را ریشهکن کند؛ میفرماید در چنین شرایطی مرگ سعادت است، زندگی با چنین ظالمینی جز ننگ نیست. برای امامحسین(ع) این امر قابل تحمل نیست، غیرت امامحسین(ع) اجازه نمیدهد که استحاله جامعهاش را ببیند. پس کسی که برای امامحسین(ع)گریه میکند و سینه میزند اگر غیرت نسبت به استحاله دین در جامعه در وجودش نجوشد، آن شخص حسینی نیست و باید یک فکری به حال خودش بکند؛ چنین فردی برای امامحسین(ع) بد گریه میکند و بد روضه را میفهمد. کسی که روضه میخواند باید ببیند چه طور روضه میخواند که مردم غیرتشان نسبت به دین فوران نمیکند.
نمونههایی از عوض شدن نظام ارزشی جامعه در زمان یزید
در زمان یزید ملعون، مناسبات اجتماع را عوض کردند یعنی مثلاً قاضی به اسم قاضی محکمه اسلامی بود، ولی به شیوه اسلام حکم نمیداد و اهل فسق و فجور در جامعه محترمتر از اهل تقوا بودند.
در تاریخ آمده است که خوانندههای زن و مرد به قدری زیاد بودند که شهر مدینه که به مدینهالنبی مشهور بود، محل صادرات و حضور خوانندههای زن بود. وقتی میخواستند به بلاد اسلامی خواننده زن دعوت کنند، از مدینه دعوت میکردند. وقتی این زنهای مغنیه و مردهای آوازخوان به مکه برای زیارت خانه خدا میرفتند، مردم تا کیلومترها از شهر مکه برای بدرقه آنان میرفتند. از آن طرف، از مدینه به استقبال آنها میآمدند اما اگر یک عالِم از صحاب پیامبر(ص) به مکه مشرف میشد، چنین اتفاقی نمیافتاد. این یعنی استحاله، یعنی عوض شدن نظام ارزشی جامعه.
یا مجالس مختلط آوازخوانی برگزار میکردند که زن در آنجا آواز میخواند. بعضی از بزرگان جامعه اسلامی آن موقع هم میرفتند و به صدای زن گوش میدادند و تعریف و تأیید هم میکردند؛ این یعنی استحاله.
وقتی چنین اتفاقی افتاد یعنی جامعه اسلامی دچار یک دین حداقلی شده است. دین حداقلی، دینی است که سیاستمدارهای بنیامیه با پول و قدرت طراحی کردند و به مردم و نسلهای نو معرفی نمودند و آنها را بر این اساس تربیت کردند.
دینداری به روش بنیامیه
یک روایت از امام صادق(ع) میخوانم تا عمق فاجعه معلوم شود. برخی از ما جمع شدهایم که روضهای بخوانیم و گریهای کنیم و برویم اما بگذارید عمق فاجعه را بفهمیم تا گریه ما تمامی نداشته باشد. امام حسین(ع) وجود خودش را به خاک و خون کشید که مردم بفهمند چه خبر است.
این روایت از امام صادق(ع) را ببینید، فرمودند: «إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ »[13]، بنیامیه آموزش ایمان را آزاد گذاشتند ولی اجازه ندادند که مردم یاد بگیرند که شرک چیست. گفتند واجبات را معرفی کردند، ولکن محرمات را یاد ندادند. ارزشها را گفتند ولی ضدارزشها را پوشاندند تا کسی آن را نشناسد. [14]« لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ»، به این علت این کار را کردند که وقتی مردم با چنین شرایطی مواجه میشوند، تشخیص ندهند که منکر و بد است.
مثلاً حج میرفتند، ولی برائت در کار نبود. حج بدون بتشکنی، بدون برائت از شرک و کفر و استکبار، حج ابراهیمی نبود. نماز میخواندند ولی امام جماعتش عدالت نداشت. همین اندازه که نمازی بخوانند کافی بود، حالا امام جماعتش با حق است یا با باطل است، اصلاً مهم نبود. اینها را مردم نمیفهمیدند. [میگفتند] شما فقط نمازتان را بخوانید، حالا چه کار دارید که این آقا فاسق و شرابخوار است، یا نماز جماعت صبح را به جای دو رکعت، چهار رکعت میخواند.
گاهی مردم روزه میگیرند ولی روح عبادت ندارند، شکم و دامانشان عفت ندارد، چشمشان عفت ندارد. چنین دینی را که شما حداقل آن را انجام دهید و به باطن آن کاری نداشته باشید؛ بنیامیه به مردم یاد دادند.
باطل در کنار حق
دین حداقلی و استحاله یعنی اینکه صوت قرآن بشنوید و بعد ترانه هم گوش دهید. روضه بروید، در مجلس گناه و رقص و آواز هم شرکت کنید. اینکه یک مدل هیئت درست کنند که بتوان برای امام حسین(ع) پرشور سینه زد ولی ولایت را قبول نداشته باشند. استحاله یعنی اینکه برای امام حسین(ع) گریه کنید، بر شمر هم لعنت بفرستید، ولی نفهمید شمر و یزید زمان خودتان چه کسی است و چه کسانی راه امام حسین(ع) را ادامه میدهند و چه کسانی راه یزید را. عدهای میگویند چرا مجلس و روضه امام حسین(ع) را سیاسی میکنید؟! بگذارید روضه امام حسین(ع) بخوانند. در حالیکه همین امام حسین(ع) فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ»، مثل من را پیدا کنید، مثل یزید را هم پیدا کنید، مبادا یک وقت با مثل یزید بیعت کنید! مگر شما از روضه امام حسین(ع) چیز دیگری می فهمید؟
رگه های استحاله در جامعه ما
این مدل دینداری، سنت سیئه بنیامیه در جامعه اسلام است که حداقل و ظاهر دین را بیان میکند که الان هم شما در جامعه بعضی از رگه های آن را میبینید. البته آنچه عرض میکنم فجایعی است که در فرآیند استحاله جامعه اسلامی اتفاق میافتد و ما هم در مراحلی از آن گرفتار شدهاایم، ولکن جامعه ما، اصلاً مثل جامعه زمان امام حسین(ع) نیست. مختصات جامعه ما متفاوت است. جامعه ما تفاوتهای اساسی با جامعه زمان صدر اسلام دارد که مجال این نیست که من وارد این موضوع شوم، جامعه ما اصلاً با آن جامعه قابل مقایسه نیست ولی فرآیند استحاله توسط یزیدیان زمان که در خارج هستند و شمر و عمرسعدهای داخل که عمّال آنها هستند، دارد به قوت اتفاق میافتد و اگر جامعه اسلامی ما مهارت مواجهه با این فتنهها و بصیرت لازم را نداشته باشد، گرفتار میشود.
نمونهای از نمود سیاستهای فرهنگی بنیامیه در جامعه امروز ما
شما مثلاً میبینید یک خانم متدین، اهل جلسه [و روضه]، قرآن میخواند، یک دستش قرآن است، یک دستش هم تسبیح است اما موهایش تا نصف سرش پیداست. معنی این اتفاق یعنی اینکه بخشی از جامعه گرفتار سیاست فرهنگی بنیامیه شده که خوبیها را فهمیدهاند، ولی بدیها را نفهمیدهاند. البته خیلی از کسانی که شما میبینید اینگونهاند، تقصیری ندارند.
حساسیت به حق
چند شب پیش در خدمت حاج آقا سازگار بودیم، تعریف میکردند: بچه بودم، وقتی به مکتبخانه میرفتم اصول دین را از من پرسیدند، قشنگ جواب دادم. ملای مکتب ما یک پنج ریالی به عنوان جایزه کف دست من گذاشت و من هم خوشحال رفتم خانه و نشان پدرم دادم. پدرم گفت: این را از کجا آوردی؟ توضیح دادم. بعد پدرم دست من را گرفت و رفتیم پیش ملا و پرسید این پول را شما دادهاید؟ گفت: بله. پدرم گفت: خیالم راحت شد. این حساسیتها و این غیرتها کجاست الان؟ این حساسیتها درباره حقالناس، بیتالمال، حق و باطل، عبادت و... کجا رفته؟
دین حداقلی کمکم بیخاصیت میشود، دینی که منهیات آن فراموش شود و در آن دین کسی به منهیات توجه نکند، حصار این دین از بین رفته است و این دین میشود چراگاه شیطان. حقی که نسبت به آن حساسیت و غیرت وجود نداشته باشد، در جامعه با باطل ممزوج میشود و از اثر خواهد افتاد. اگر شما نسبت به یک امر مقدسی، یک امر انسانی و الهی و فطری حساسیت نداشته باشید و مراقبت نکنید، این امر کمکم با باطل ممزوج میشود و وقتی ممزوج شد اثر آن از بین خواهد رفت.
آغاز فتنه کجاست؟
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه پنجاه نهجالبلاغه عبارت عجیبی دارند که من این عبارت را میخوانم و شما با همه وجودتان به این خطبه توجه کنید تا این نکات ظریف و دقیق به خوبی روشن شود. حضرت میفرمایند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ»، فتنه از کجا شروع میشود؟ «أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ» وقتی از هواهای نفسانی تبعیت میشود «وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ» و نظریات جدیدی ابداع میشود و به دین میچسبانند، فتنه شروع میشود. وقتی هر کسی برای خودش در دین نظر و فتوا میدهد و به کارشناس دین نگاه نمیکند و احکامی که در میآورند مخالف کتاب خداست؛ فتنه ایجاد میشود. شما ببینید چقدر فرقه و گروه هستند که رسماً دارند اینگونه کار میکنند، خیلی از ما نیز وقتی پای دین به وسط میآید، به فکر خودمان تکیه و عمل میکنیم و در مسائل مادی، اقتصادی و.. مرتکب به حرام و ربا میشویم یا در مسائل خانوادگی مرتکب به انحراف میشویم.
فتنه یعنی...
بعد میفرمایند: «یَتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالا»، یک عدهای هم به کمک چنین آدمهایی میآیند و پول خرج میکنند یا نیروی انسانی میآورند تا به هدفشان برسند. «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتَادِینَ»، اگر باطل از حقی که با آن مخلوط شده، جدا میشد؛ حق بر حقجویان مخفی نمیماند. فتنه یعنی امتزاج حق و باطل.
راه کوتاه کردن زبان معاندین
سپس میفرمایند: «وَلَوْ أَنَّ الْحقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِینَ»، اگر حق از آن باطلی که با آن مخلوط شده، جدا میشد، زبان بیگانگان قطع میشد. چرا دشمن زباندرازی میکند؟ برای اینکه شما از حق کوتاه آمدهاید، حق را با باطل مخلوط کردهاید و این باعث شده زبان باطل باز شود. چرا یک کم به باطل عمل میکنید، یک کم به حق؟ چرا یک کم از علی میگویید و یک کم از معاویه؟ حق را خالص بگویی آنوقت زبان معاند قطع میشود.
شیطان از چه کسانی سواری میگیرد
علی(ع) میفرماید: «وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ، وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ، فَیُمْزَجَانِ» یک عدهای هستند که بخشی از حق را میگیرند و یک بخشی را از باطل و این دو را مخلوط میکنند. اگر چنین اتفاقی افتاد، چه میشود؟ «فَیَجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ اسْتَوْلَى الشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ»، شیطان بر آن کسانی که ضعیف بودند و ظرفیت پذیرش ولایت او(شیطان) را دارند، مستولی میشود. شیطان چه موقع و از چه کسانی سواری میگیرد؟ از کسانی که از حق کوتاه میآیند و حق و باطل را مخلوط میکنند و نتیجه آن میشود ورود به محدوده سیطره شیطان. «وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى»، و کسانی نجات پیدا میکنند که فقط خدا به آنها عنایت ویژهای کند.
علت ممزوج شدن حق و باطل
چرا حق و باطل مخلوط میشود؟! برای اینکه غیرت و حساسیت نیست. شیطان وقتی بخواهند حق و باطل را مخلوط کند، اول حساسیتها را کم میکند. شیطان اولین بلا را سر پدر و مادر ما (آدم و حوا) در بهشت آورد. خداوند فرمود: «لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»[15]، مبادا به این درخت نزدیک شوید که از ظالمین خواهید بود. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ»[16]، شیطان نگفت، این نهی را رها کن، بلکه حساسیت آدم را نسبت به این نهی کم کرد. گفت: بله این نهی خدا هست ولی اگر این میوه را بخوری اتفاق خاصی نمیافتد. شیطان از حس منفعتطلبی درون انسان استفاده و او را تحریک کرد. حساسیت آدم را نسبت به این نهی خدا کاهش داد لذا آدم دچار لغزش شد، خدا نمیگوید آدم(ع) کافر شد، بلکه لغزید. اگر حساسیت شما کم شود، میلغزید. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ»[17]، لذا از بهشت، بیرون شدند.
فقط کافیست از حق کوتاه بیاید
پس باید حساسیت به ابقاء حق و امحاء باطل، در میان مؤمنین بالا باشد وگرنه حق و باطل مخفی میشود، سپس شیطان مستولی میشود، آن وقت است که حسین بن علیها باید به مقتل بروند. فقط کافیست شما از حق کوتاه بیاید تا امام حسین(ع) به قتلگاه برود. فقط کافی است یک مقدار باطل را با حق مخلوط کنید، آنوقت سُر میخورید و اگر سُر بخورید آخر آن میرسد به گودال قتلگاه و تو، خودت سر امام حسین(ع) را خواهی بُرید. همه آنهایی که آمدند کربلا و امام حسین(ع) را کشتند، جانی نبودند بلکه کسانی بودند که در زندگیهایشان حق و باطل را باهم مخلوط کردند، ذره ذره زیاد شد تا آنها را به آنجا کشاند.
غیرت خدا
با امام حسین(ع) نمیشود بازی کرد. خداوند امام حسین(ع) را برای حفظ دینش هزینه کرده، در حقیقت این غیرت خدا بود چون دینش در حال از بین رفتن بوده لذا حسینش را به گودال قتلگاه بُرد. امامحسین(ع) رفت ارباً اربا شد برای اینکه حق و باطل ممزوج نشود. آن وقت شما میگویید درس امام حسین(ع) چیز دیگری بود؟! هدف امام حسین(ع) معلوم است، حرفهای امام(ع) هم مشخص هست. اگر شما نماز نخوانید شاید خدا از شما بگذرد ولی اگر حسین(ع) را و حادثه عاشورا را در این سطح تحریف کنید، خدا از شما نمیگذرد، چون این نماز به خاطر حسین(ع) اقامه و برپاست.
آثار ممزوج شدن حق و باطل
در قرآن کریم داریم که ظالم و مظلوم را با هم مورد عتاب قرار می دهد. این حرف خیلی سنگین است. یا رسولالله یعنی چه؟ امیرالمؤمنین(ع) که فرمود به کمک مظلوم بروید! فرمودند: این مظلوم، مظلومی است که زمینه ظلمِ ظالم را فراهم کرده است. ظالم ظلم کرده است و او حرفی نزده است، ظالم حق و باطل را مخلوط کرده و او فریاد نزده است.
در جامعهای که حق و باطل مخلوط شود، اگر مردم درست عمل نکرده و نخبگان درست عمل نکنند، یا وقتی حسین جامعه و آن کسی که در خط امامحسین(ع) حرکت میکند، فریاد بزند و نخبگان ومردم به فریاد او توجه نکنند، همه به امتزاج حق و باطل مبتلا خواهند شد و وقتی حق و باطل با هم ممزوج شد، زمینه به مقتلرفتن حسینهای زمان فراهم خواهد شد و آن کسی که سرش بالای نیزه خواهد رفت، حق است، چون حق، غیور است و خدا «لا شریک له» است. خدا هیچ وقت کنار خودش شریکی مثل باطل را قبول نمیکند، لذا شاید سرش بالای نیزه برود اما حاضر نمی شود کنار باطل جمع شود. خدا اینگونه است.
خدا اینقدر غیور است که حاضر است سر حسیناش بالای نیزه رود، ولی حق و باطل در هم آمیخته نشوند. «ان الله غیور».
نه ظلم کن به کسی نه زیر بار ظلم برو که این مرام حسین(ع) و منطق دین است.
پیغام ما به امام زمان(عج)
امامحسین(ع) برای اینکه حساسیت و غیرت مردم کوفه را بسنجد، مسلم را به کوفه فرستاد تا ببیند کوفیان مرد هستند که سر عهد خود بایستند یا نه.
اجازه دهید با آقایمان امام زمان (عج) صحبت کنیم. یا صاحب الزمان! شب اول جلسه محرم ماست. این حرف ما از سر غیرت است. آقا شما تأیید کنید که ما اهل کوفه نیستیم. وقتی نایب شما به شهری سفر میکند، مردم از خانهها بیرون میریزند، گل میآورند، خیابان را جارو میزنند، دنبال ماشین میدوند و چه عشقبازی میکنند، چون نایب شما آمده است. هر کدام از مردم آرزو دارند که ای کاش نایب امام زمان(عج) یک شب میهمان آنها میشد. اصلاً یک عده حاضرند جان بدهند، میدانید چرا؟ دارند به شما پیغام میدهند، میگویند: آقا اینکه نایب شماست، خودتان بیایید و ببینید که ما چه کارها میکنیم. آقا جان! شما که اینها را دیدهاید، تأیید کنید.
پیغام مردم کوفه به امام حسین(ع)
پیغمبر(ص) فرمودند: « لَا یُقْتَلُ الرُّسُلُ وَ لَا الرُّهُنُ»[18]، کسی نباید سفیر و گروگان را بکُشد. مردم کوفه هم یک پیغام به اباعبدالله الحسین(ع) دادند. مسلم به شهرشان آمده، همان کاری را با مسلم کردند که بعداً سر حسین(ع) آوردند. ابتدا دور مسلم جمع شدند و بعد او را تنها گذاشتند. دستههای چوب را آتش زدند و وقتی از کوچه میگذشت بر سر مسلم ریختند. ببینید این بلاها را کجا سر حسین(ع) آوردند. مسلم را در گودال گیر انداختند. عجب پیغامهایی به امام حسین دادند! دستهای مسلم را با طناب بستند او را میکشیدند و میبردند، با لب تشنه مسلم را کشتند. حسین جان! پیغام مردم کوفه را گرفتی؟ مسلم را بردند و از بالای بلندی پرت کردند. حسین حواست باشد! بدن مسلم را به اسب بستند و در کوچهها کشیدند، سر مسلم را بالای دارالعماره زدند، بچههای مسلم را به زندان انداختند و فقط روزی یک قرص نان و یک ظرف آب به آنها میدادند.
[1]. اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص 24.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص 307.
[7]. همان.
[8]. تحف العقول، النص، ص 245.
[9]. همان.
[10]. همان
[11]. همان.
[12]. زیارت ناحیه مقدسه
[13]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص 416.
[14]. همان.
[15]. بقره، 35.
[16]. همان، 36.
[17]. همان.
[18]. وسائل الشیعة، ج15، ص 117.
برداشته شده از سایت دارالذکر
- ۹۴/۰۸/۱۲